بیا نظاره کن، ای دل از امیرخسرو دهلوی غزل 916

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بیا نظاره کن، ای دل که یار می‌آید

1 بیا نظاره کن، ای دل که یار می‌آید ز بهر بردن جان فگار می‌آید

2 فراز مرکب ناز و سوار در عقبش هزار شیفته بی‌قرار می‌آید

3 رسید نازک من، ای نظارگی، زنهار ببند دیده، گرت دل به کار می‌آید

4 ز مستی ارچه به هر سوی می‌فتد، لیکن ز بهر بردن دل هوشیار می‌آید

5 چه گردها که برآورده باشد از دل‌ها که فرق تا به قدم پرغبار می‌آید

6 دو دیده کاش مرا خاک آن زمین بودی که نعل توسن آن شهسوار می‌آید

7 مرا که یاد کند، گر ز کوی او بروم یکی اگر برود، صدهزار می‌آید

8 مکن به سرو سهی نسبت درخت قدش ز سرو کی گل و غنچه به بار می‌آید

9 کنون بنال به زاری چو بلبلان، خسرو که بهر ناله بلبل بهار می‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment