بیا و پردهٔ هستی از شاه نعمت‌الله ولی غزل 904

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

بیا و پردهٔ هستی برانداز

1 بیا و پردهٔ هستی برانداز به خاک نیستی خود را درانداز

2 برانداز این بنای خودپرستی ز نو طرحی و فرشی دیگر انداز

3 سرای عقل ، بنیادی ندارد خرابش ساز و بنیادش برانداز

4 سر زلف بتی رعنا به دست آر چو سرمستان به پای او سرانداز

5 چو عشقش مجمری بر آتش انداز تو عود جان روان در مجمر انداز

6 خراباتست و رندان لاابالی بیا ساقی و می در ساغر انداز

7 اگر خواهی که یابی ذوق سید نظر بر معنی صورتگر انداز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر