1 بردار درشتی ز دل خصم بنرمی کز پیه بنضج آید، ای دوست مغنده
1 درم در کف تو بنزع اندرست شهادت از آن دارد اندر دهن
1 فغان ز دست ستمهای گنبد دوار فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
2 چه اعتبار بر این اختران نامعلوم چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
1 کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک وز بهر خیر و شر دو زبان است و تن یکی
2 ای طبع کارساز چه کردم ترا چه بود با من همی نسازی و دایم همی ژکی