1 چو باده خوری مزن به بیهوده نفس بسیار مگوی تا نگویند که بس
2 می چشم و دلت فضول دارد هشدار چشم و دل خود نگاهدار از همه کس
1 نیازمند ترا رسم خود پسندی نیست طریق اهل دلان غیر دردمندی نیست
2 به خلق و لطف تو نازیم ای سهی بالا که سرو قد تورا ناز سر بلندی نیست
1 از که نالم که فغان از دل ریش است مرا هر بلایی که بود از دل خویش است مرا
2 شربت وصل تو بی زخم فراقی نبود لذت نوش پس از تلخی نیش است مرا