چو چشم مست تو با خواب از خواجوی کرمانی غزل 857

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

چو چشم مست تو با خواب می‌کند بازی

1 چو چشم مست تو با خواب می‌کند بازی دو چشم من همه با آب می‌کند بازی

2 چنین که غمزهٔ شوخ تو مست و مخمورست چرا بگوشهٔ محراب می‌کند بازی

3 ببین که آهوی روباه باز صیادت چگونه با دل اصحاب می‌کند بازی

4 چو خون چشم من آمد بجوش از آنرویست که با سرشک چو عناب می‌کند بازی

5 ز زیر پهلوی پر خار من چه غم دارد کسی که بر سر سنجاب می‌کند بازی

6 بیا که زلف رسن باز هندو آسایت شبی دراز بمهتاب می‌کند بازی

7 دلم ز بیخردی همچو طفل بازیگر بدان کمند رسن تاب می‌کند بازی

8 تفرجیست که شب باز طره‌ات همه شب بنور شمع جهانتاب می‌کند بازی

9 عجب ز مردم بحرین دیده‌ات خواجو که در میانهٔ غرقاب می‌کند بازی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر