-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو ترک مهوشم از خواب مست برخیزد خروش و ناله ز اهل نشست برخیزد
2 خیال بادهٔ صافی ز سر برون کردن کجا ز دست من می پرست برخیزد
3 چنین که شمع سر افشاند و از قدم ننشست گمان مبر که کسی را ز دست برخیزد
4 گهی که شست گشاید هزار نعره زند نگار صف شکنم را ز شست برخیزد
5 معینست که آنماه پیکر از سر مهر کنون که عهد مودت شکست برخیزد
6 شبی دراز بسا نالهٔ دل مجروح کزان دو زلف دلاویز پست برخیزد
7 کسی که خاک شود در لحد پس از صد سال ببوی آن سر زلف چو شست برخیزد
8 ز رشک آنک تو با هرکه هست بنشینی روان من ز سر هر چه هست برخیزد
9 چو چشم مست تو خواجو به حشر یاد کند ز خوابگاه عدم نیمه مست برخیزد