-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو آن فتنه از خواب سر بر گرفت صراحی طلب کرد و ساغر گرفت
2 سمن قرطهٔ فستقی چاک زد چو او پرنیان در صنوبر گرفت
3 بنفشه ببرگ سمن برشکست جهان نافهٔ مشک اذفر گرفت
4 برآتش فکند از خم طرهٔ عود نسیم صبا بوی عنبر گرفت
5 ببوسید لعلش لب جام را می راوقی طعم شکر گرفت
6 چوشد سرگران از شراب گران دگر نرگسش مستی از سرگرفت
7 چو مرغ صراحی نوا ساز کرد مه چنگ زن چنگ در بر گرفت
8 بسی اشک من طعنه بر سیم زد بسی رنگ من خرده بر زر گرفت
9 چو خواجو چراغ دلش مرده بود بزد آه و شمع فلک درگرفت