- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو بهر قتل غیر آن مه به تیغ آبگون خیزد ز غیرت بر سراپای تنم رگهای خون خیزد
2 دلم خرم نمی گردد و گر گردد چنان نبود نخیزد سبزه زین وادی وگر خیزد زبون خیزد
3 نباشد خوش فغان و گریه بی جایگه لیکن چه درمان چون مرا اینها ز زخم اندرون خیزد
4 حذر کن ای رقیب من که گشتم زین پریرویان سگ دیوانه یی کز ناله ام بوی جنون خیزد
5 چرا بیدرد خوانی با وجود گریه اهلی را نمیگویی که گر دردی نباشد گریه چون خیزد