- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خیزد چو از خواب آن پسر تا کس نشوید روی او کاندر خمارم خوش کشد آن نرگس جادوی او
2 زینگونه کز این دیده ام خون می رود پی در پی اش مشکل که آب خوش خورد هرگز کسی از جوی او
3 شمشیر در دستم نهید امشب به کویش می روم تا خویش را بسمل کنم آنجا که بینم روی او
4 ای باد، کز وی آمدی قلبی مکن کز گلشنم این نیست بوی باغ و گل، من می شناسم بوی او
5 کس را از آن خود نشد آن بیوفای سنگدل بیهوده سودا می پزی، خسرو، به جست و جوی او