- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو ترک مست من آلوده شراب درآید ز شور او نمکی در دل کباب درآید
2 لبش اگر کشدم در سوال بوسه، نترسم ولیک غمزه مبادا که در عتاب درآید
3 بیا که زاهد خشک ار شبیت مست بیابد به جرعه تر کند آن زهد و در شراب درآید
4 به گرد دیده خود خاربستی از مژه کردم که نی خیال تو بیرون رود نه خواب در آید
5 گهی که روی به دیوار بهر راز تو آرم عمارتیست که اندر دل خراب درآید
6 سر از دریچه برون کردهای، بسوختم آخر رها مکن که در آن روزن آفتاب درآید
7 کج است تیر مژه، راست میزنی به دل من که تیر کج چو به آتش رسد به تاب درآید
8 ز بهر دیدن هندوستان زلف تو هر شب بیا ببین که ز سیلاب چشم آب درآید
9 ز گریه در غم رویت به چشم خسرو بیدل نماند آب اگر، بو که خون ناب درآید