- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو من عادت چنین دارم که غم را شادی انگارم به بیماری چنان کآمد تو هم میدار تیمارم
2 به درد تازه هر ساعت مرا مشغول خود میکن از این بیکار کم داری دمی بیکار مگذارم
3 به یک غم ابلهی باشد که از عشق تو بگریزم چو یک غم بخشدم حالی غم دیگر طمع دارم
4 مرا گویی مراد خویشتن را میشناسی هی شناسم، یار بد مهری و دانی عاشق زارم
5 ز رخسارت گلی بر من، گرامیتر ز صد جان است چو این معنی همیدانی، مکن خوارم منه خارم
6 به مستی بوسهای دوش از لبت بربودهام اکنون همین معنی به هشیاری همیخواهم نمییارم
7 ز خطم پایبندی کن که چون زلف تو در تابم ز لعلت شربتم فرما که چون جزع تو بیمارم
8 اثیر خویشتن میخوان مرا تا لاجرم در شعر عراقین و خراسان میشود اقطاع بازارم