چو خود را پاک دامن می از عطار نیشابوری غزل 556

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

چو خود را پاک دامن می ندانم

1 چو خود را پاک دامن می ندانم مقامی به ز گلخن می ندانم

2 چرا اندر صف مردان نشینم چو خود را مرد جوشن می ندانم

3 بیا تا ترک خود گیرم که خود را بتر از خویش دشمن می ندانم

4 دلی کز آرزوها گشت پر بت من آن دل را مزین می ندانم

5 چو عیسی از یکی سوزن فروماند من این بت کم ز سوزن می ندانم

6 مرا جانان فروشد در غمت جان اگرچه جان معین می ندانم

7 چنان در عشق تو سرگشته گشتم که جانم گم شد و تن می ندانم

8 مرا هم کشتی و هم سوختی زار چه می‌خواهی تو از من می ندانم

9 گهی گویی که تن زن صبر کن صبر علاج صبر کردن می ندانم

10 گهی گویی مرا بستان ورستی ز صد خرمن یک ارزن می‌ندانم

11 چون من یک ذره‌ام نه هست و نه نیست همه خورشید روشن می ندانم

12 فرو رفتم در این وادی کم و کاست تو می‌دانی اگر من می ندانم

13 درین حیرت دل حیران خود را طریقی به ز مردن می ندانم

14 که گیرد دامن عطار ازین پس چو او را هیچ دامن می ندانم

عکس نوشته
کامنت
comment