- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو عشق را تو ندانی بپرس از شبها بپرس از رخ زرد و ز خشکی لبها
2 چنان که آب حکایت کند ز اختر و ماه ز عقل و روح حکایت کنند قالبها
3 هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد که آن ادب نتوان یافتن ز مکتبها
4 میان صد کس عاشق چنان بدید بود که بر فلک مه تابان میان کوکبها
5 خرد نداند و حیران شود ز مذهب عشق اگر چه واقف باشد ز جمله مذهبها
6 خضردلی که ز آب حیات عشق چشید کساد شد بر آن کس زلال مشربها
7 به باغ رنجه مشو در درون عاشق بین دمشق و غوطه و گلزارها و نیربها
8 دمشق چه که بهشتی پر از فرشته و حور عقول خیره در آن چهرهها و غبغبها
9 نه از نبیذ لذیذش شکوفهها و خمار نه از حلاوت حلواش دمل و تبها
10 ز شاه تا به گدا در کشاکش طمعند به عشق بازرهد جان ز طمع و مطلبها
11 چه فخر باشد مر عشق را ز مشتریان چه پشت باشد مر شیر را ز ثعلبها
12 فراز نخل جهان پختهای نمییابم که کند شد همه دندانم از مذنبها
13 به پر عشق بپر در هوا و بر گردون چو آفتاب منزه ز جمله مرکبها
14 نه وحشتی دل عشاق را چو مفردها نه خوف قطع و جداییست چون مرکبها
15 عنایتش بگزیدست از پی جانها مسببش بخریدست از مسببها
16 وکیل عشق درآمد به صدر قاضی کاب که تا دلش برمد از قضا و از گبها
17 زهی جهان و زهی نظم نادر و ترتیب هزار شور درافکند در مرتبها
18 گدای عشق شمر هر چه در جهان طربیست که عشق چون زر کانست و آن مذهبها
19 سلبت قلبی یا عشق خدعه و دها کذبت حاشا لکن ملاحه و بها
20 ارید ذکرک یا عشق شاکرا لکن و لهت فیک و شوشت فکرتی و نها
21 به صد هزار لغت گر مدیح عشق کنم فزونترست جمالش ز جمله دبها