-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد چه بسی نعره مستان که ز گلزار برآمد
2 ز رخ ماه خصالش ز لطیفی وصالش همه را بخت فزون شد همه را کار برآمد
3 ز دو صد روضه رضوان ز دو صد چشمه حیوان دو هزاران گل خندان ز دل خار برآمد
4 غم چون دزد که در دل همه شب دارد منزل به کف شحنه وصلش به سر دار برآمد
5 ز پس ظلم رسیده همه امید بریده مثل دولت تابان دل بیدار برآمد
6 تن و جان از پس پیری ز وصالش چه جوان شد همه را بعد کسادی چه خریدار برآمد
7 چو صلاح دل و دین را همه دیدیت بگویید که چه خورشید عجایب که ز اسرار برآمد