جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

چو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 761

غزل 761 ام از 6329 غزلیات

چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد

1 چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد چه بسی نعره مستان که ز گلزار برآمد

2 ز رخ ماه خصالش ز لطیفی وصالش همه را بخت فزون شد همه را کار برآمد

3 ز دو صد روضه رضوان ز دو صد چشمه حیوان دو هزاران گل خندان ز دل خار برآمد

4 غم چون دزد که در دل همه شب دارد منزل به کف شحنه وصلش به سر دار برآمد

5 ز پس ظلم رسیده همه امید بریده مثل دولت تابان دل بیدار برآمد

6 تن و جان از پس پیری ز وصالش چه جوان شد همه را بعد کسادی چه خریدار برآمد

7 چو صلاح دل و دین را همه دیدیت بگویید که چه خورشید عجایب که ز اسرار برآمد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد

شاعر شعر چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد چه کسی است ؟

شاعر شعر چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد چیست ؟

قالب شعر چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد غزل است

مضمون اصلی شعر چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر