1 چو ماه روزه از اوج سما شد ز نور روزه دوران بی ضیا شد
2 بر ابروی هلال عید بنگر هلال ابروم از من جدا شد
3 ازان آبی که بگذشت از سر خم پیاله با صراحی آشنا شد
4 مرا کاب دو چشم از سرگذشته ست عجب بنگر که گل باد صبا شد
5 گلش را سبزه نارسته گیا رست چنان مردم مگر مردم گیا شد
6 ازان محراب ابرو یاد کردم نمازی چند نیز از من قضا شد
7 مگر مجنون شناسد، حال من چیست؟ که در هجران لیلی مبتلا شد
8 همه گل می دمد از دیده در چشم خیال روی او ما را بلا شد
9 در آب دیده سرگردان چه مانده ست؟ مگر سنگین دل من آشنا شد
10 دو چشم خسرو از باریدن در کف شاهنشه باران عطا شد