دلِ شکسته چو در آرزوی از خیالی بخارایی غزل 177

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون شد

1 دلِ شکسته چو در آرزوی لعل تو خون شد به جای اشک همان دم ز راه دیده برون شد

2 دلا چه سود ز سودای زلف سرکش یارت جز این که صبر تو کم گشت و درد هجر فزون شد

3 کجا ز سلسلهٔ عشق جان بَرَد به سلامت دلی که در سر زلف تو پای بند جنون شد

4 بیا که مرغ دلم در هوای دانهٔ خالت به دام زلف اسیر و به چنگ عشق زبون شد

5 گذشت عمر خیالی در انتظار و تو هرگز ز راه لطف نپرسیدیش که حال تو چون شد

عکس نوشته
کامنت
comment