- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو یک نیمه ره زیر پی کرد کوش سپاهی گزین کرد پولادپوش
2 شمار سپه بود خود صد هزار همه ساخته در خورِ کارزار
3 بفرمودشان تاختن سوی چین ز ناگه شدن بر سر آتبین
4 سپه بر در شهر خمدان شتافت تهی دید دروازه، دشمن نیافت
5 در آن شهر یک روز دم بر زدند شب آمد یکی رای دیگر زدند
6 چنین یافتند آگهی ز آتبین که رفته ست بر راه دریای چین
7 چو تنگ اندر آورد سالارِ کوش سپاهش چو دریا برآمد بجوش
8 به رفتن ندیدند چاره دگر کشیدند بر بارگی بارکر
9 طلایه چو از دور گرد سپاه بدید، آگهی برد نزدیک شاه
10 بزد کوس و لشکر همه برنشست سوی نیزه و تیغ بردند دست
11 چنان حمله کردند گردان جنگ که از روی خورشید بردند رنگ
12 ز گرز گران و ز پولاد خشت پر از موج خون گشت هامون و کشت
13 گهی چینیان پشت برگاشتند گهی دشمن از جای برداشتند