چو از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 289

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

چو بنهاد پاسخ در آن پیشگاه

1 چو بنهاد پاسخ در آن پیشگاه نگه کرد و برخواند دستور شاه

2 فریدون همه جُستنی باز جُست یکایک بگفت آنچه دید او درست

3 از آن افسر و تخت زرّین اوی وزآن بارگاه به آیین اوی

4 وزآن استواری آن جایگاه وزآن کشور و ساز و چندان سپاه

5 فریدون فروماند از این گفت و گوی سوی قارن پهلوان کرد روی

6 بدو گفت رو بازخوان آن سپاه که با کوش رفتند از این بارگاه

7 شکیب از دل پهلوان دور شد چو شاه جهاندار رنجور شد

8 چو ایشان بیایند لشکر کشم مر آن دیو را جان ز تن برکشم

9 چو من خشت پولاد لرزان کنم بدان دیو چهره بتر ز آن کنم

10 که کردم به چین اندر آورد و کین که از پُشت اسبش زدم بر زمین

11 همی بود دیر اندر اندیشه شاه وزآن پس بدو گفت کای نیکخواه

12 همان دان که در کشور باختر زمین و درختش نیاورد بر

13 مرآن مرز گیریم بیران هنوز گذرگاه ببران و شیران هنوز

14 چو خود شاه دیگر ز فرمانبری بکردند و خوار آید این داوری

15 ولیکن ازاو باز خواهم سپاه مگر لختی آزرم دارم نگاه

عکس نوشته
کامنت
comment