چو در نظر نبود روی دوستان از خواجوی کرمانی غزل 8

خواجوی کرمانی

آثار خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

چو در نظر نبود روی دوستان ما را

1 چو در نظر نبود روی دوستان ما را به هیچ رو نبود میل بوستان ما را

2 رقیب گومفشان آستین که تا در مرگ به آستین نکند دور از آستان ما را

3 به جان دوست که هم در نفس بر افشانیم اگر چنانکه کند امتحان به جان ما را

4 چه مهره باخت ندانم سپهر دشمن خوی که دور کرد بدستان ز دوستان ما را

5 به بیوفائی دور زمان یقین بودیم ولی نبود فراق تودر گمان ما را

6 چو شد مواصلت و قرب معنوی حاصل چه غم ز مدت هجران بیکران ما را

7 گهی که تیغ اجل بگسلد علاقهٔ روح بود تعلق دل با تو همچنان ما را

8 اگر چنان که ز ما سیل خون بخواهی راند روا بود به جدائی ز در مران ما را

9 وگر حکایت دل با تو شرح باید داد گمان مبر که بود حاجت زبان ما را

10 شدیم همچو میانت نحیف و نتوان گفت که نیست با کمرت هیچ در میان ما را

11 گهی کز آن لب شیرین سخن کند خواجو ز نوش ناب لبالب شود دهان ما را

عکس نوشته
کامنت
comment