-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو دید آن طره کافر مسلمان شد مسلمانی صلا ای کهنه اسلامان به مهمانی به مهمانی
2 دل ایمان ز تو شادان زهی استاد استادان تو خود اسلام اسلامی تو خود ایمان ایمانی
3 بصیرت را بصیرت تو حقیقت را حقیقت تو تو نور نور اسراری تو روح روح را جانی
4 اگر امداد لطف تو نباشد در جهان تابان درافتد سقف این گردون بیارد رو به ویرانی
5 چو بردابرد جاه تو ورای هر دو کون آمد زهی سرگشتگی جانها زهی تشکیک و حیرانی
6 همیجویم به دو عالم مثالی تا تو را گویم نمییابم خداوندا نمیگویی که را مانی
7 ز درمانها بری گشتم نخواهم درد را درمان بمیرم در وفای تو که تو درمان درمانی
8 الا ای جان خون ریزم همیپر سوی تبریزم همیگو نام شمس الدین اگر جایی تو درمانی
9 صفاتت ای مه روشن عجایب خاصیت دارد که او مر ابر گریان را دراندازد به خندانی
10 ایا دولت چو بگریزی و زین بیدل بپرهیزی ز لطف شاه پابرجا به دست آیی به آسانی