چو از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 115

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

چو بر خواند نامه بدو ترجمان

1 چو بر خواند نامه بدو ترجمان بخواند آتبین را هم اندر زمان

2 از آن نامه و رازش آگاه کرد دلش را به کین خواستن راه کرد

3 بدو گفت کاندیشه ی کار کن خرد را بدین داروی یار کن

4 مگر کینه ی خویش باز آوری دل دشمنان در گداز آوری

5 بدو آتبین گفت کای سرفراز توان رزم جستن به مردان و ساز

6 مرا گر تو نیرو دهی نیست باک به پیشم چه چینی چه یک مشت خاک

7 گر آن بدگهر نیست اندر سپاه نیابد سواری سوی خانه راه

8 اگر سی هزارند وگر صد هزار به شمشیر از ایشان برآرم دمار

9 بدو گفت گنج و سپه پیش توست که گنج و سپه داروی ریش توست

10 به دستور فرمود تا هرچه خواست ز گنج و ز ساز سپه کرد راست

11 جهانجوی هشتاد کشتی بخواست گزیده سپاهی بدو در نشاخت

12 ز گردان کوهی دو ره ده هزار همه با سلیح از درِ کارزار

13 زن و بچه و گنجش آن جا بماند به روز همایون سپه را براند

14 به دستور ماچین بسی چیز داد ز دینار و اسبان تازی نژاد

15 فرستادش از پیش تا پیش شاه برد آگهی کاینک آمد سپاه

عکس نوشته
کامنت
comment