- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو حرف دانه خالش، قلم مذکور میسازد ورق را گریهام افشان چشم مور میسازد
2 به این نسبت که دارد آشنایی با لب لعلش نمک، با زخم من، چون مرهم کافور میسازد
3 اگر از لذت شهد لب خود باخبر گردد لب خود را به دندان خانه زنبور میسازد
4 شود از عزل طبع ظالم معزول ظالمتر کمان را زه گرفتن، بیشتر پرزور میسازد
5 سیاهی افگند تا از جوانی داغ تن ما را جهان از پیری ما، مرهم کافور میسازد
6 مرا واعظ همین از گوشهگیری خوش نمیآید که آخر آدمی را در جهان مشهور میسازد