- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا که تا دگر نکند غنچه زهر خند آنجا
2 رخ تو دیدم و گفتی سپند سوز مرا چو جان بجاست چه سوزد کسی سپند آنجا
3 کسان به کوی تو پندم دهند و در جایی که دیده روی تو بیند، چه جای پند آنجا
4 به خانه تو همه روز بامداد بود که آفتاب نیارد شدن بلند آنجا
5 به شانه شست تو می بافت زلف چون زنجیر مگیر سخت که دیوانه ایست چند آن جا
6 کجا روم که ز کوی تو هر کجا که روم رسد زجعد کمندت خم کمند آنجا
7 ز زلفش آمدی، ای باد، حال دلها چیست؟ چگونه اند اسیران مستمند آنجا
8 بر آستان تو هر کس به رحمتی مخصوص مگر که خسرو بیچاره دردمند آنجا