1 چو از جهان به جنان شد علی اکبر خان ز ماتمش همه افکار و دل دو نیم شدند
2 فزود امیری دنبال غم به مصرع و گفت هزار حیف که یک دودمان یتیم شدند
1 بشارت باد سلطان غری را که جیش عشرت آمد عسگری را
2 ز نرجس زاده حی العالم امروز سمن پرورد گلبرگ طری را
1 این نبینی که چو هنگام بهار آید شاخ خرم شود و غنچه ببار آید
2 نک بهار آمد و خندید گل سوری که بخندد گل سوری چو بهار آید
1 بسی جستم نشان از اسم اعظم که بد نقش نگین خاتم جم
2 همه اقطار عالم سیر کردم مگر جویم نشان زان نقش خاتم