چو از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1434

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

چو آمد روی مه رویم که باشم من که من باشم

1 چو آمد روی مه رویم که باشم من که من باشم چو هر خاری از او گل شد چرا من یاسمن باشم

2 چو هر سنگی عسل گردد چرا مومی کند مومی همه اجسام چون جان شد چرا استیزه تن باشم

3 یقین هر چشم جو گردد چو آن آب روان آمد چو در جلوه‌ست حسن او چه بند بوالحسن باشم

4 اگر چه در لگن بودم مثال شمع تا اکنون چو شمعم جمله گشت آتش چرا اندر لگن باشم

5 چو از نحس زحل رستم چه زیر آسمان باشم چو محنت جمله دولت گشت از چه ممتحن باشم

6 حسد بر من حسد دارد مرا بر کی حسد باشد ز جوی خمر چون مستم چرا تشنه لبن باشم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر