1 چو خط به کشتنم آورد لعل خندانت بکش وگرنه کند بخت من پشیمانت
2 گمان برند که یوسف ز چه برون آمد چو ماه چهره برآرد سر از گریبانت
3 تو کعبه دل و جانی و عید مشتاقان زهر کنار بود صد هزار قربانت
4 زناز سرو بلند تو من عجب دارم که دست کوته عاشق رسد بدامانت
5 ز گریه دامن ما مفلسان شود پر در چو درج در بگشاید دهان خندانت
6 گرم بهجر کشی ور بوصل زنده کنی از آن چه سود ترا و ازین چه نقصانت
7 ز حسن خط تو شاید که سر برون آرد هزار یوسف مصر از چه زنخدانت
8 سگ در تو بامید آن بود اهلی که خاک راه شود زیر پای دربانت