چو بستی در بروی من از شهریار گزیدهٔ غزلیات 79

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم

1 چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم

2 چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

3 خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم

4 فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم

5 فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

6 صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم

7 ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

8 تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

9 حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم

10 ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم

عکس نوشته
کامنت
comment