شمسهٔ چین را طلوع ازطرف از خواجوی کرمانی غزل 502

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

شمسهٔ چین را طلوع ازطرف بغتاقش نگر

1 شمسهٔ چین را طلوع ازطرف بغتاقش نگر چینیانرا بندهٔ چین بغلتاقش نگر

2 آنکه طاق افتاده است امروز در فرخار و چین بی خطا پیوسته چین در ابروی طاقش نگر

3 چون هوای ملک دل بیند کز اینسان گرم شد خیمه بر چشمم زند ییلاق و قشلاقش نگر

4 ظلم در ، یا ساق او عدلست و دشنام آفرین رسم و آئینش ببین و عدل و یا ساقش نگر

5 آن مه بد عهد چندان شور بین در عهد او وان بت قبچاق چندین فتنه در چاقش نگر

6 کرد خون کشتهٔ هجران بیک ره پایمال ور نمی‌داری مسلم نعل بشماقش نگر

7 راستی را گر چه هرنوبت مخالف می‌شود از سپاهان تا حجاز آشوب عشاقش نگر

8 این همه جور و جفا و مکر و دستانش ببین و آنهمه پیمان و شرط و عهد و میثاقش نگر

9 نیمه مست از خیمه بیرون آید و گوید که هی جان بده خواجو دلم گوید که شلتاقش نگر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر