برآمد بانگ مرغ و نوبت از خواجوی کرمانی غزل 613

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

برآمد بانگ مرغ و نوبت بام

1 برآمد بانگ مرغ و نوبت بام کنون وقت میست و نوبت جام

2 چو کار پختگان بی باده خامست بدست پختگان ده باده خام

3 بهر ایامی این عشرت دهد دست بگردان باده چون با دست ایام

4 لبش خواهی بناکامی رضا ده که کس را بر نیاید زان دهان کام

5 من شوریده را معذور دارید که برآتش نشاید کردن آرام

6 دلم کی در فراق آرام گیرد بود آرام دل وصل دلارام

7 منم دور از تو همچون مرغ وحشی ببوی دانه‌ئی افتاده در دام

8 ز سرمستی برون از روی و مویت نه از صبح آگهی دارم نه از شام

9 قلم در کش چو بینی نام خواجو که نبود عاشق شوریده را نام

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر