1 عفیف دین در ازه، دعا همیگویم اگر چه ما را از وی گله است صد خروار
2 بهیچ رقعه و نامه سلام ما ننوشت زهی درازه زن روسبی لوطی خوار
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 روی یارم ز آفتاب اکنون نکوتر میشود تا به گرد ماه از مشک چنبر میشود
2 مرکز شمشاد او از لعل و یاقوت آمدست پر او ز دیبای او از مشک و عنبر میشود
1 باد عنبر بیز بین کز روضه حور آمدست این گوهر باش بین کز چشمه نور آمدست
2 از نسیم آن هوا پر مشک و عنبر شداست وز سر شک این جهان پر در منثور آمدست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به