سرو را گل یار نبود گر از خواجوی کرمانی غزل 774

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین

1 سرو را گل یار نبود گر بود نبود چنین سرو گل رخسار نبود ور بود نبود چنین

2 دیدمش دی بر سر گلبار و گفتم راستی سرو در گلبار نبود ور بود نبود چنین

3 طره هندوش بین کاندر همه هندوستان هندوئی طرار نبود ور بود نبود چنین

4 در ختن چون زلف چین بر چین مشک آسای او نافهٔ تاتار نبود ور بود نبود چنین

5 مردهٔ بیمار چشم مست مخمور توام مرده‌ئی بیمار نبود ور بود نبود چنین

6 فتنهٔ بیدار مستان نرگس پرخواب تست خفته‌ئی بیدار نبود ور بود نبود چنین

7 با وجود مردم آزاری چو چشم آهویت مست مردم دار نبود ور بود نبود چنین

8 جز لب یاقوت شکر بار شورانگیز تو لعل شکر بار نبود ور بود نبود چنین

9 دوش خواجو چون عذارت دید گفت اندر چمن هیچ گل بی‌خار نبود ور بود نبود چنین

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر