سرو را پای به گل می‌رود از خواجوی کرمانی غزل 546

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

سرو را پای به گل می‌رود از رفتارش

1 سرو را پای به گل می‌رود از رفتارش واب شیرین ز عقیق لب شکر بارش

2 راهب دیر که خورشید پرستش خوانند نیست جز حلقهٔ گیسوی بتم ز نارش

3 هر کرا عقل درین راه مربی باشد لاجرم در حرم عشق نباشد بارش

4 قرص خورشید ز روی تو به جائی ماند ورنه هر روز کجا گرم شود بازارش

5 سر زلف تو ندانم چه سیه کاری کرد که بدینگونه تو در پای فکندی کارش

6 دلم از زلف تو چون یک سر مو خالی نیست همچو آن سنبل شوریده فرو مگذارش

7 یادگار من دلخسته مسکین با تو آن دل شیفته حالست نکو میدارش

8 باغبانرا چه تفاوت کند ار بلبل مست بسراید سحری برطرف گلزارش

9 گوش کن نغمه خواجو که شکر می‌شکند طوطی منطق شیرین شکر گفتارش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر