سبوکشان که به ظلمات از شهریار گزیدهٔ غزلیات 56

سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند

1 سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند ز جوی آب بقا هم به چابکی بجهند

2 جلا و جوهر این بوالعجب گدایان بین که جلوه گاه جلال و جمال پادشهند

3 برون رو از خود و آنگه درون میکده آی که خرقه ها همه اینجا به رهن باده نهند

4 کلاه بفکن و بر خاک نه سر نخوت که مهر و ماه بر این در سران بی کلهند

5 چه چاره ده مه برج شرف به خانه ماست که از شعاع و شفق رشگ ماه چاردهند

6 چه فر بخت بلندی است با مه و خورشید که پاسبان در این بلند بارگهند

7 تو شهریار دراین هفتخوان تهمتن باش که دیو نفس حرون است و راهبان نرهند

عکس نوشته
کامنت
comment