1 یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود از وی وفا مجوی که نامهربان بود
2 زانجا که هست خنده گل بلبل خراب بر حق بود که عاشق روی چنان بود
3 ای آفتاب، بار دگر چون توانت دید جایی که سایه تو برین دل گران بود
4 نزدیک دل بوند بتان، وان که همچو تست نزدیک دل مگوی که نزدیک جان بود
5 گر روی تافتی سخنی گوی در چمن گل را دهند قیمت وبو رایگان بود
6 خاموشیش حکایت حال است گوش دار عاشق که در حضور رخت بی زبان بود
7 گفتی که ناله های فلان گوش من ببرد آخر چنین چرا همه شب در فغان بود؟
8 آن را که میخلی همه شب در میان دل گر تا به روز ناله کند، جای آن بود
9 عمدا جدا مباش که در جان خسروی گر خود هزار ساله ره اندر میان بود
دیدگاهها **