نتوان به پند کرد نکو بدسرشت از واعظ قزوینی غزل 16

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را

1 نتوان به پند کرد نکو بدسرشت را صیقل گری نمیکند آیینه خشت را

2 مال جهان جهنم نقدیست ای فقیر بشناس قدر مفلسی چون بهشت را

3 باشد به تیره روزی خویشم امیدها ابر سیاه سرمه بود چشم کشت را

4 از حسن خلق دیو شود در نظر پری برقع بود گشاد جبین روی زشت را

5 خواهی رسی بمنزل نیکان مباش بد لایق گل بهشت بود هم بهشت را

6 تا چند در لباس کنی دعوی صلاح خواهی بجامه کعبه نمایی کنشت را

7 واعظ چو خط مپیچ سر از خامه قضا نتوان ز سرنوشت دگر سرنوشت را

عکس نوشته
کامنت
comment