1 آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر ترسنده، ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر
2 دادمش دو بوسه، بر کجا؟ بر لب تر لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر
1 به چنگال قهر تو در، خصم بد دل بود همچو چرزی به چنگال شاهین
1 پیشم آمد بامداد آن دلبر از راه شکوخ با دو رخ از شرم لعل و با دو چشم از سحر شوخ
2 آستین بگرفتمش، گفتم که: مهمان من آی داد پوشیده جوابم: مورد و انجیر و کلوخ
1 اندی که امیر ما باز آید پیروز مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید
2 پنداشت همی حاسد: کو باز نیاید باز آمد، تا هر شفکی ژاژ نخاید
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار