آمد به درت جان از شاه نعمت‌الله ولی غزل 1512

شاه نعمت‌الله ولی

آثار شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی

آمد به درت جان عزیز از سر یاری

1 آمد به درت جان عزیز از سر یاری محروم مگردان ز در خویش ز یاری

2 تنها نه منم سوختهٔ آتش عشقت بسیار چو من عاشق دل سوخته داری

3 یک دم نرود عمر که بی یاد تو باشد امید که ما را تو ز خاطر نگذاری

4 روزی به سر کوی تو جان را بسپارم باشد که همان جا تو به خاکم بسپاری

5 گر جور کنی بر دل بیچارهٔ مسکین ما را نبود چاره به جز ناله و زاری

6 ای دل به خرابات فنا خوش گذری کن شاید که می جام بقا را به کف آری

7 می در قدح و ساقی ما سید سرمست ای زاهد مخمور تو آخر به چه کاری

عکس نوشته
کامنت
comment