- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به تور آگهی آمد و سلم از اوی که دارد ز کینه برآن هر دو روی
2 دل از بزمشان دور شد، سر ز خواب به رفتن گرفتند هر دو شتاب
3 به دریا که نامش دمندان نهم رساند از آن دلفروزی به غم
4 ز هرگونه گفتند و برخاستند ز کوش آن زمان یاوری خواستند
5 فرستادشان کوش چندان سپاه که بر باد گفتی ببستند راه
6 شمردند دستورشان هفت بار ز پیر و جوان، لشکری صد هزار
7 نبشته بیامد سرافراز کوش که با لشکری گشنِ پولادپوش
8 مرا چشم دارید کاینک دمان رَسَم بی گمانی زمان تا زمان
9 دل هر دو از شادمانی به جوش برآمد ز کردار و گفتار کوش