جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

آمد از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 892

غزل 892 ام از 6329 غزلیات

آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید

1 آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید دست بدار از طعام مایده جان رسید

2 جان ز قطیعت برست دست طبیعت ببست قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید

3 لشکر والعادیات دست به یغما نهاد ز آتش والموریات نفس به افغان رسید

4 البقره راست بود موسی عمران نمود مرده از او زنده شد چونک به قربان رسید

5 روزه چو قربان ماست زندگی جان ماست تن همه قربان کنیم جان چو به مهمان رسید

6 صبر چو ابریست خوش حکمت بارد از او زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید

7 نفس چو محتاج شد روح به معراج شد چون در زندان شکست جان بر جانان رسید

8 پرده ظلمت درید دل به فلک برپرید چون ز ملک بود دل باز بدیشان رسید

9 زود از این چاه تن دست بزن در رسن بر سر چاه آب گو یوسف کنعان رسید

10 عیسی چو از خر برست گشت دعایش قبول دست بشو کز فلک مایده و خوان رسید

11 دست و دهان را بشو نه بخور و نه بگو آن سخن و لقمه جو کان به خموشان رسید

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید

شاعر شعر آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید چه کسی است ؟

شاعر شعر آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید چیست ؟

قالب شعر آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید غزل است

مضمون اصلی شعر آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ است.
بنر