1 آمد بهار، ای یار من، بشکفت گلها در چمن شد در نوا هر بلبلی بر شاخ سرو و نارون
2 باد صبا گلریز شد، ساقی، بده می تا شوم گه از خمار چشم تو مست و گه از دردی دن
3 با عارض زیبای تو ما را چه جای باغ و گل با قامت رعنای تو چه جای سرو و نارون
4 چندان به یاد عارضت بارم ز جوی دیده خون تا لاله هایت را دمد سنبل بر اطراف چمن
5 چشمم چو در هر گوشه ای سرشار دارد چشمه ای در چشمم ار ناری گهی، باری بیا در چشم من
6 شادم اگر میرم زغم، باری ز محنت وارهم از هجرت، ای زیبا صنم، تا چند باشم ممتحن؟
7 گاهیم سازد بی خبر، گاهیم نآرد در نظر با عاشقان آن چشم را باز این چه سحر است و فتن؟
8 داریم با زلفت، بتا، وقت خوش و این قصه را مگشای با باد صبا، وقت مرا بر هم مزن
9 از انتظارت دیده ها شد خسرو بیچاره را ای یوسف فرخ لقا، بویی فرست از پیرهن