آمد بهار خرم از جلال الدین محمد مولوی غزل 203

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آمد بهار خرم آمد نگار ما

1 آمد بهار خرم آمد نگار ما چون صد هزار تنگ شکر در کنار ما

2 آمد مهی که مجلس جان زو منورست تا بشکند ز باده گلگون خمار ما

3 شاد آمدی بیا و ملوکانه آمدی ای سرو گلستان چمن و لاله زار ما

4 پاینده باش ای مه و پاینده عمر باش در بیشه جهان ز برای شکار ما

5 دریا به جوش از تو که بی‌مثل گوهری کهسار در خروش که ای یار غار ما

6 در روز بزم ساقی دریاعطای ما در روز رزم شیر نر و ذوالفقار ما

7 چونی در این غریبی و چونی در این سفر برخیز تا رویم به سوی دیار ما

8 ما را به مشک و خم و سبوها قرار نیست ما را کشان کنید سوی جویبار ما

9 سوی پری رخی که بر آن چشم‌ها نشست آرام عقل مست و دل بی‌قرار ما

10 شد ماه در گدازش سوداش همچو ما شد آفتاب از رخ او یادگار ما

11 ای رونق صباح و صبوح ظریف ما وی دولت پیاپی بیش از شمار ما

12 هر چند سخت مستی سستی مکن بگیر کارزد به هر چه گویی خمر و خمار ما

13 جامی چو آفتاب پرآتش بگیر زود درکش به روی چون قمر شهریار ما

14 این نیم کاره ماند و دل من ز کار شد کار او کند که هست خداوندگار ما

عکس نوشته
کامنت
comment