- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد بهار ِ جانها ای شاخ ِ تر به رقص آ چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر! به رقص آ
2 ای شاه ِ عشقپرور مانند ِ شیر ِ مادر ای شیر! جوشدر رو، جان ِ پدر به رقص آ
3 چوگان ِ زلف دیدی، چون گوی دررسیدی از پا و سر بریدی، بیپا و سر به رقص آ
4 تیغی به دست، خونی، آمد مرا که: چونی؟ گفتم بیا که خیر است! گفتا: نه! شر! به رقص آ
5 از عشق، تاجداران در چرخ ِ او چو باران آن جا قبا چه باشد؟ ای خوش کمر به رقص آ
6 ای مست ِ هست گشته! بر تو فنا نبشته. رقعهی فنا رسیده، بهر ِ سفر به رقص آ
7 در دست، جام ِ باده، آمد بُتم پیاده گر نیستی تو ماده، ز آن شاه ِ نر به رقص آ
8 پایان ِ جنگ آمد، آواز ِ چنگ آمد یوسف زِ چاه آمد، ای بیهنر! به رقص آ
9 تا چند وعده باشد؟ وین سَر به سجده باشد؟ هجرم ببُرده باشد دنگ و اثر به رقص آ
10 کی باشد آن زمانی، گوید مرا فلانی: کای بیخبر! فنا شو! ای باخبر! به رقص آ
11 طاووس ِ ما درآید و آن رنگها برآید با مرغ ِ جان سراید: بیبال و پر به رقص آ
12 کور و کران ِ عالَم، دید از مسیح، مرهم گفته مسیح ِ مریم: کای کور و کر! به رقص آ
13 مخدوم، شمس ِ دین است تبریز رشک ِ چین است اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ