آمد بهار و سرو بر آراست از امیرخسرو دهلوی غزل 1951

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

آمد بهار و سرو بر آراست قامتی

1 آمد بهار و سرو بر آراست قامتی گل بر کشید بهر طرب را علامتی

2 گردیده باد بر سر آن سرو جان من گردان چو باد گرد بر آن سرو قامتی

3 قد قامت الصلوة مؤذن زند به صبح من نیم شب شوم به قد یار اقامتی

4 او در خرام و انبهی جان به گرد او حشری ست گوییا که روان با قیامتی

5 تاراج غمزه هاش در آمد به شهر و کو در خانه ای نماند متاع سلامتی

6 هم خون عاشقان گنهش را شفیع باد چون نیستش ز کردن خونها ندامتی

7 ای پندگوی، در گذر از پند بیدلان دانی که مست را نبود استقامتی

8 گفتار خویش بیهده ضایع چه می کنی؟ در حق گمرهی که نیرزد سلامتی

9 داغم نهاد بر دل و در جانیم هنوز به زین مخواه سوختگان را غرامتی

10 صد فتنه ز آب دیده نوشتم بر آستان نخسرو برو نخواند ز بیم شئامتی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر