به مهر او اثرم جز دریغ و از اهلی شیرازی غزل 756

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

به مهر او اثرم جز دریغ و درد نماند

1 به مهر او اثرم جز دریغ و درد نماند بباد رفت غبارم چنانکه گرد نماند

2 گذشت رقص کنان جان چو کرد یاد از خود که نزد او چو حریفان هرزه گرد نماند

3 نماند از می وصل تو سرخرویی من که در خمار غمم غیر روی زرد نماند

4 برفت گرمی بازار هستی ام برباد چنانکه در دل من غیر آه سرد نماند

5 ربود در صف عشاق از آن زلیخا گوی که در محبت یوسف ز هیچ مرد نماند

6 بیاد چشم و لبش مست شد چنان اهلی که چون فرشته درو ذوق خواب و خورد نماند

7 ز فیض روح قدس بکر خاطر اهلی دل از فرشته بحسن کلام خواهد برد

عکس نوشته
کامنت
comment