- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی اگر کم شد میت دستار ما بستان گرو چون می ز داد تو بود شاید نهادن جان گرو
2 بس اکدش و بس کدخدا کز شور میهای خدا کردهست اندر شهر ما دکان و خان و مان گرو
3 آن شاه ابراهیم بین کادهم به دستش معرفت مر تخت را و تاج را کردهست آن سلطان گرو
4 بوبکر سر کرده گرو عمر پسر کرده گرو عثمان جگر کرده گرو و آن بوهریره انبان گرو
5 پس چه عجب آید تو را چون با شهان این میکند گر ز آنک درویشی کند از بهر می خلقان گرو
6 آن شاهد فرد احد یک جرعهای در بت نهد در عشق آن سنگ سیه کافر کند ایمان گرو
7 من مست آن میخانهام در دام آن دردانهام در هیچ دامی پر خود ننهاده چون مرغان گرو
8 بهر چه لرزی بر گرو در کار او جان گو برو جان شد گرو ای کاشکی گشتی دو صد چندان گرو
9 خامش رها کن بلبلی در گلشن آی و درنگر بلبل نهاده پر و سر پیش گل خندان گرو