چشم روشن، از دل از واعظ قزوینی دیوان اشعار 1

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

چشم روشن، از دل خونابه بارت داده‌اند

1 چشم روشن، از دل خونابه بارت داده‌اند سرمه، از تاریک شب‌های تارت داده‌اند

2 صورتی، لبریز عکس حسن یارت داده‌اند از سر زانوی خود، آیینه‌دارت داده‌اند

3 هم‌عنان گردش گرداب دوران کرده‌ای زیر دست سیلی موج پریشان کرده‌ای

4 از سبک‌مغری، خس و خاشاک توفان کرده‌ای از گرانی، لنگر دریای امکان کرده‌ای

5 تا به کی شمع مزار هر تمنا می‌کنی؟ چند بر دل، روزن غم‌های دنیا می‌کنی؟

6 چند طوق گردن آزادگی‌ها می‌کنی؟ چند چون نادیدگان، دام تماشا می‌کنی؟

7 هر طرف می‌خواندت حکم قضا، گردن گذار هرکجا می‌داردت از رهروی، منزل شمار

8 نیست در فرمان تدبیرت، سمند روزگار دیگری دارد عنانت را چو طفل نوسوار

9 هرزه‌گرد و بی‌قرار و، وحشی و مجنون‌وَشی تند و بی‌صبر و، سبک‌خیز و، سپند و آتشی

10 بیخود و، دیوانه و، مست و، خراب و، سرخوشی طفل و، بازیگوش و، بی‌پروا و، خام و سرکشی

عکس نوشته
کامنت
comment