- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زاد چون از صبح روشن آفتاب ساقی خورشید رو در ده شراب
2 لعل ندهی آن عرق در ده که چون گل برآرد هم گل ست و هم گلاب
3 خرم آن کو غرق می باشد مدام چون خیال دوست در می های ناب
4 عاشقی با پارسایی هم خوش است همچنان کافتاد میان باده آب
5 هست ما را نازنینی می پرست کو گهم بریان کند گاهی کباب
6 نیم شب کامد مرا بیدار کرد من همان دولت همی دیدم به خواب
7 بیخودی زد راهم از نی تا به صبح خانه خالی بود و او مست و خراب
8 آخر شب صبح را کردم غلط زانکه هم رویش بد و هم ماهتاب
9 زلف بر کف شب همی پنداشتم کز بناگوشش برآمد آفتاب
10 خاست از خواب و شرابم داد و گفت نوش کن بر پادشاه کامیاب
11 شاه قطب الدین، کلید هفت ملک کز درش دارد جهانی فتح باب