- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می شکفد گل به چمن تا ز نسیم سحری وه چه خوشی گر نفسی پهلوی من باده خوری
2 گر ز خرابی منت نیست خبر رنجه مشو مستی حسن ترا شاید اگر بی خبری
3 آهن و سنگ آب شود ز آه دل غم خور من نرم نگردد دل تو وه چه عجب جانوری
4 هر کسی از پیرهنت رشک برد در برتو من ز زمینی که تو آن زیر قدم می سپری
5 من به رهت خاک شدم بو که ته پا کنیم سوی دگر پرشکنی کرده تو خوش می گذری
6 تا ستدی دل ز تنم ماند تنم خسته ز غم باز دهد خسرو اگر جان ز تنش تو ببری