برافکن سایبان ظلمت از خواجوی کرمانی غزل 508

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

برافکن سایبان ظلمت از نور

1 برافکن سایبان ظلمت از نور که باد از روی خوبت چشم بد دور

2 رخت در چشم ما نورست در چشم نظر بر طلعتت نور علی نور

3 بیاقوتت برات آورده سنبل ز ریحان تو در خط رفته کافور

4 ترا بر جان من فرمان روانست که سلطان آمرست و بنده مامور

5 بهشتی روی اگر در گلشن آید تو پنداری که این خلدست و آن حور

6 گرم روی زمین گردد مصور نبیند ناظرم جز روی منظور

7 ز بادامش حریفان نیمه مستند ولی آنماهرخ در پرده مستور

8 ز لعلش بوسه‌ئی می‌خواستم گفت نباید داد شیرینی برنجور

9 از آن خواجو بیاقوتش کند میل که دایم آب خواهد طبع محرور

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر