هم تو شمعی از جلال الدین محمد مولوی غزل 2922

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می

1 هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می هم بهاری در میان ماه دی

2 هر طرف از عشق تو پَر سوخته آفتاب و صد هزاران همچو دی

3 چون همیشه آتشت در نی فتد رفت شِکَّر زین هوس در جان نی

4 سر بُریدی صد هزاران را به عشق زهره نِی جان را که گوید های و هی

5 عاشقان سازیده‌اند از چشم بد خانه‌ها زیر زمین چون شهر ری

6 نیست از دانش بتر اشکنجه‌ای وای آنک ماند اندر نیک و بی

7 آن زنانِ مصر اندر بیخودی زخم‌ها خورده نکرده وای وی

8 در شب معراج شاه از بیخودی صدهزاران‌ساله ره را کرده طی

9 برشکن از باده‌های بیخودان تخته‌بندی ز استخوان و عرق و پی

10 شمس تبریزی تو ما را محو کن ز آنک تو چون آفتابی ما چو فِی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر